[•10•]?!who are you

دیانا:دیگه باید برم خسته نباشید..
هوپی:بیاید تا جاده ساحل باهم بریم دیگه ماهم داریم میریم
دیانا:سری تکون دادم که جیمین به چشام زل زده به طرفم اومد بعد خم شد و سر سریوس رو نوازش کرد و جلو تر راه افتاد همه گی راه افتادیم وقتی کنار جاده رسیدیم
دیانا:شب خوش
اعضا:شب خوش
دیانا:به سمت ماشین رفتم بعد از سوار شدن سریوس خودم هم سوار شدم و راه افتادم خیلی خسته بودم طوری که چشام داشت وا می‌رفت بعد از یک ساعت رسیدم خونه سریوس روبه خدمت کار سپردم و بعد از دوش کوتاه و عوض کردن لباسم روی تختم لم دادم و به خواب رفتم
11:00شب به وقت سئول
+پس کسی که می‌گفت بزرگ ترین مافیای کرست ی زنه!چه جالب!
-ولی تنها این نیس ...
+؟
-ی باند دیگه پشتشه که خیلی قدرت منده حتی از ما؟!
+که اینطور! ...بهش نزدیک شو ...توری که عاشقت بشه!
بعدش برای من بیارش
-فهمیدم...از هایب چه خبر!
+...هر دو مدیر عامل نرم برخورد کردن ولی از ظاهر از درون داشتن آتیش میگرفتن ...اونا سعی میکنن برای کناره گیری از سمتم هر کاری کنن ولی این به زرر خودشون تموم میشه!
-خیلی مراقب باش میتونن برات پاپوش بزارن!
+میدونم...دیگه برو کارایی که گفتم بکن!
منم کمی قدم میزنم!
-باشه...مراقب خودت باش